یک نفر دلش شکسته بود
توی ایستگاه استجابت دعا
منتظر نشسته بود
منتظر ولی، دعای او
دیر کرده بود
او خبر نداشت که دعای کوچکش
توی چارراه آسمان
پشت یک چراغ قرمز شلوغ
گیر کرده بود
*
او نشست و باز هم نشست
روزها یکی یکی
از کنار او گذشت
روی هیچ چیز و هیچ جا
از دعای او اثر نبود
هیچکس از مسیر
رفت وآمد دعای او
با خبر نبود
با خودش فکر کرد
پس دعای من کجاست؟
او چرا نمی رسد؟
شاید این دعا
راه را اشتباه رفته است!...
(عرفان نظر آهاری)
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
تاريخ : شنبه 10 خرداد 1393
| 1:36 | نویسنده : بانوی پرتقالی |