من اگر مرد بودم ،
دست زنی را می گرفتم ،
پا به پایش فصل ها را قدم می زدم ،
و برایش از عشق و دلدادگی می گفتم ،
تا لااقل یک دختر در دنیا از هیچ چیز نترسد!
شما زن ها را نمی شناسید !
زن ها ترسواند
زن ها از همه چیز می ترسند :
از تنهایی ، از دلتنگی ، از دیروز ، از فردا ،
از زشت شدن ، از دیده نشدن ، از جایگزین شدن ،
از تکراری شدن ، از پیر شدن ، از دوست داشته نشدن ،
و شما برای رفع این ترس ها ، نه نیازی به پول دارین ،
نه موقعیت ،نه قدرت ، نه زیبایی نه حتی زبان بازی ...
کافیست فقط حریم بازوانتان راست بگوید ،
کافیست دوست داشتن و ماندن را بلد باشید ،
تقصیر شما بود که زن ها آن قدر عوض شدند .
وقتی شما مردها شروع کردید به گرفتن احساس امنیت ،
زن ها عوض شدند.
آن قدر که امنیت را در پول شما دیدند ،
آنقدر که ترس از دوست داشته شدن را با جراحی های پلاستیک تاخت زدند ،
و ترس از تنها نشدن را با بچه دار شدن و ...و ... و... .
عشق ورزیدن و عاشق کردن هنر مردانه ای ست ،
وقتی زن ها شروع می کنند به ناز خریدن و ناز کشیدن ،
" تعادل دنیا به هم می خورد ..."
+ بانو سیمین بهبانی
موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسبها: پاتوق پرتقالیتعادلسیمین بهبهانیمردزنمردوزن